جدول جو
جدول جو

معنی خوردی فروشی - جستجوی لغت در جدول جو

خوردی فروشی
(خوَرْ / خُرْ فُ)
شوربافروشی. کار شورباپز. کار خوردی پز. (یادداشت مؤلف) ، جای فروش خوردی. دکان خوردی پزی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(حَ رَ دَ / دِ)
خوراک فروش. خوراک پز. آش فروش. (ناظم الاطباء). شوربافروش. شورباپز. مراق. (زمخشری) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(خُ دَ / دِ فُ)
عمل خرده فروش. مقابل عمده فروشی.
- کار خرده فروشی، عمل خرده فروشی کردن
لغت نامه دهخدا
(حَ زَ دَ)
کسی که افزارهای خورده و چیزهای ریزه می فروشد. (ناظم الاطباء). خرده فروش
لغت نامه دهخدا
(زَ دَ / دِ)
آنکه مرق فروشد. مرّاق. رجوع به خردی پز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از خرده فروشی
تصویر خرده فروشی
عمل و شغل خرده فروشمقابل عمده فروشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خود فروشی
تصویر خود فروشی
خود ستایی، کبر نمایی
فرهنگ لغت هوشیار